حسام کوچولوحسام کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 17 روز سن داره

دل نوشته های یک مادر........

2تا مروارید

 نام  خداوند توانا سلام عشقم امروز اولین دندونت نیش زد امروز صبح موقعی که داشتی با لیوان اب می خوردی صدای تیریک تیریک دندونات رو مامان جون متوجه شد و به من گفتند. منم کلی ذوق کردم که پسرم بزرگ شده مبارک باشه پسر نازم 28/8/93 ر ...
28 آبان 1393

اولین تب اولین بیماری

به نام شفا دهنده مخلوقات سلام پسر نازم با اولین برف امسال یا اولین برف زندگی شما اولین ویروس هم امد دیشب تب داشتی خیلی شدید نبود اما صبح ساعت 8:30 رفتیم دکتر خانم دکتر تشخیص ویروس روزلا رو برای شما دادن که قرار 3 روز تب کنی و بعدشم بدنت بریزه بیرون امروز که اولین روز بود خیلی بی حال بودی و بزور می خندیدی همش دوست داری بغلم باشی و منم دیوانه وار بغلت میکنم حتی وقتی که خوابی پیشت دراز میشم راستی امشب باز با گریه هات اشکم رو در آوردی بعدشم با هم خوابیدیم 14/8/93 امروز از صبح با هم رفتیم خونه مامانی بازم بهانه میگرفتی وتبت صبح قطع شد اما از 2ظهر تا شب هم چنان تب داشتی و تا 5 بعد از ظهر همچنان بهانه ...
14 آبان 1393

شرح حال

به نام خداوند مهربان سلام حسام عزیزم عزیز دلم تقریبا دو هفته ای بود که مریض شده بودی و منم حسابی نگران تو این مدت خونه مامانی بودیم ومن و مامانی نزاشتیم یک لحظه گریه کنی. مامان جون پا به پای من شاید هم بیشتر از من مراقبت بود و حسابی خسته شد. امروز هم اولین روزی که با هم تنها خونه هستیم. توی این چند وقت انقدر سرم شلوغ بود که وقت نکردم برات بنویسم.   عزیز دلم خیلی با هوشی وقتی در رو باز میکنم اگه گریه میکنی ساکت میشی عاشق بیرونی و تازگی ها که میریم بیرون میگی: د  د  د وقتی تو ماشین هستیم می خوای پشت فرمون بشینی و حس رانندگی میگیری بعدشم کلی ذوق  میکنی که مثلا شما داری رانندگی میکنی. بع...
12 آبان 1393
1